باد میاد ... داره تن تمام دنیا رو می لرزونه ... اما چه فرقی میکنه باز هم خورشید فردا طلوع میکنه ... خورشید کاری به این چیزها نداره ... کارخودشو میکنه ... ! از این جور چیزها خوشم میاد ! احساس نزدیکی باهاشون میکنم ... منم به هیچ چیز کاری ندارم !فقط برام خودم مهمم و چیزهایی که برام مهمه ! چند نفری رو واقعا دوست دارم ... کسانی که در نبودشون میدونم احساس غم خواهم کرد ... اما چه کسی میدونه ؟ شاید اونا از نبود من احساس غم خواهند کرد پیش از اینکه من ...!!!
سلام
خیلی وقتا من هم از همین احساسها داشتم ولی خیال میکردم خیلی عجیبه که ادم بخواد به این چزا فکر کنه
برا همین زیاد جدیشون نگرفتم
خوبه که تو مینویسیشون
ممنونم ازت که نظر دادی ... تو اولین نظر توی وبلاگ هام بودی توی اینجا و این برام خیلی ارزشمنده ... مرسی !
پس من اولی بودم!! خب حالا جایزه اول شدنم چیه؟
با اینکه تازه شروع کردی ولی به دل من یکی که نشست
بعضی وبلاگها فقط ادعای قشنگ نوشتن و زیاد بازدید کننده دارن ولی چندان هم مالی نیستن!
شاید هم به خاطر اینه که استایل نوشتنت تقریبا مثه نوشته هامه توی دفتر خاطراتم!
ای جونم ... جایزه ات اینه که وب لاگت رو میخونم !