منو ببین ... ببین من کیم ؟ در مورد من چی فکر میکنی ؟ من یه دانشمندم یا یه احمق ؟ نمیدونی ...؟! من یه دانشمند احمقم ... هر لحظه امکان داره مخمو به کار بندازم هر لحظه هم امکان داره یه ذره هم از مخم استفاده نکنم ... آره من دارم به تو فکر میکنم به تویی که اصلا به من فکر نمیکنی بلکه همش به یادمی ... چرا ؟ هیچ فکرشو کردی ؟ با پاهای پیاده به ذهن دیگران سفر میکنی و نمیبینی که زمان به سرعت میگذره اما من همچنان منتظر بازگشت تو از این سفر هستم ... چرا ؟ چون تو ذهن من هستی .. تو فکر و هوش من هستی من نمیتونم بدون تو برم جایی ... چون اون وقت احمقم .. پس میشینم تا برگردی با هم بریم !!!
خوبه ما آدما که همچین حرفایی که به قول خودمون برخواسته از دلمون هست رو درک کنیم وشعار نباشه و یا نوشته ای واسه پر کردن پیجمون
واقعا هست منتطر جان , من به اینکه نوشته هام جایی مکتوب میشه اهمیت میدم , به این که خاطراتم رو مینویسم , ممنونم عزیزم از نظرت